پاسخ استاد :
این معنا، چند عرصه مى تواند داشته باشد: یکى در عرصه سیاست که احزاب مختلفى هستند و هر کدام به اصولى معتقدند و از آن دفاع مى کنند و مى گویند: به هر حال اساس حزب و تفکر ما صحیح است و افکار دیگر غلط است؛ ولى در عمل با هم درگیر نمى شوند و نمونه اش این است که یک حکومت دموکراتیک برقرار مى شود. با رأى دادن و بردن اکثریت، عملاً یک حزب حاکم مى شود و چند حزب با هم ائتلاف مى کنند؛ حکومتى را تشکیل مى دهند و دیگر به جان هم نمى افتند. این پذیرفتن کثرت است؛ به معناى این که کار به درگیرى و جنگ و خونریزى نکشد؛ امّا از نظر دیدگاه ها با هم اختلاف و هر کدام نظر خاص خودشان را دارند. ممکن است حتى در دو قطب مخالف و صد و هشتاد درجه با هم اختلاف داشته باشند؛ ولى در زندگى واقعى و عینى با هم به طور مسالمت آمیز زندگى کنند؛ پس، یک معناى پلورالیسم، پذیرفتن کثرت و تحمل کردن دیگران است؛ چه در عرصه اجتماع و چه در عرصه سیاست؛ ولى در عین حال، اعتقاد نظرى هر گروهى به افکار و مبانى فکرى خودشان وابسته است و حتى در عرصه هاى دفاع و مبارزه فکرى، در عرصه کتاب، نشریات، مجالس بحث و مناظرات رویاروى هم قرار مى گیرند و با هم بحث مى کنند. حرف یکدیگر را رد مى کنند و هر کسى از مکتب خودش دفاع مى کند و عملاً هم تصریح مى کند که ما نظرهاى شما را درست نمى دانیم؛ ولى در مقام معاشرت و زندگى اجتماعى ـ سیاسى با هم مى سازند؛ منتها معناى پلورالیسم در این جا این است که چند گروه با حفظ کثرت خودشان، در مقام عمل و در عرصه هاى مختلف با یکدیگر سازگارى داشته باشند؛ از جمله عرصه زندگى اجتماعى و سیاسى. مشابهش در زمینه ادیان و مذاهب هم مطرح مى شود که بحث اصلى ما در همین مورد است.
فرض بفرمایید در جامعه اى دو گروه و فرقه وجود دارند. کسى یکى از این دو فرقه و دیگرى فرقه دیگر را مى پذیرد. فرض کنید فرقه متصوفه در جامعه اى، اعم از اسلامى یا غیر اسلامى وجود دارد که داراى گرایش هاى خاص خود است نوعى درون گرایى، نوعى باطن گرایى، ریاضت کشیدن، بى توجهى به زندگى مادّى و دنیوى، و کسانى هم در مقابل این ها هستند که اصولاً این حرف ها را خرافات و مضرّ براى زندگى اجتماعى مى دانند. در جوامع بسیارى دو گروه یا گروه هاى مختلفى وجود دارند، در حالى که هر دوى آن ها یک دین را قبول دارند؛ هر دو مسلمانند یا هر دو مسیحى اند یا هر دو یهودى اند. در اینجا پلورالیسم به معناى این است که این دو فرقه در عین حالى که به دین مشترکشان احترام مى گذارند، عملاً نیز با هم دیگر درگیر نشوند. اگر کسانى معتقد بودند که دو فرقه در درون یک مذهب که حتّى ممکن است هر دو فرقه مذهب شیعه داشته باشند، هم دیگر را تحمل کنند؛ درگیرى نکنند؛ متعرض هم دیگر نشوند؛ متعرض فیزیکى نشوند و نگویند یکى را باید حذف و از صحنه اجتماع کنار زد یا بگویند این گروه خارج از دین است؛ خارج از شیعه است؛ بلکه بگویند این دو مسلک، در درون یک مذهب است، داراى گرایش پلورالیستى هستند. عقیده مقابل پلورالیست، این است که متصوف بگوید باید دیگران را حذف کرد؛ مثلاً این مذهب شیعه با تصوف سازگار است. غیر تصوف را رد مى کند. دیگران هم در مقابلش بگویند: باید تصوّف را از صحنه مذهب شیعه حذف کرد. حق فقط از آن مذهب ما است؛ نه غیر از آن. این، ضد پلورالیسم است. درجه بالاتر آن، بین دو مذهب از یک دین رخ مى دهد. فرض بفرمایید کسانى این گرایش را دارند که مذهب شیعه حق و مذهب تسنن باطل است؛ بنابراین باید مبارزه کرد و مذهب تسنن را از بین برد؛ متقابلاً آن ها هم چنین عقیده اى نسبت به مذهب مخالفشان داشته باشند. گرایش هایى که در اعصار قدیم بوده است، امروز هم در بعضى از مذهب ها کم و بیش دیده مى شود که تعصب هاى تندى علیه مذاهب دیگر دارند؛ آن ها را خارج از اسلام مى دانند؛ مشرک مى دانند و به راحتى اَنگ شرک و کفر و الحاد به اکثریت مسلمان ها مى زنند. در مقابلش هم دیگرانى هستند که مى گویند: مذاهب این ها هم شیعه و هم سنّى قابل قبول است. همه فرقه هاى درون این مذاهب نیز قابل قبولند؛ یعنى مى شود با آن ها طبق آیین اسلام زندگى کرد. در عین حالى که هر کسى در مقام نظر، دیدگاه خودش را صحیح و نظرهاى دیگر را باطل مى داند؛ امّا در مقام عمل مى گوید: با هم برادرانه زندگى مى کنیم